عزت الله فولادوند، روشنفكري «در سنگر آزادي»
ماهنامه مهرنامه: روز یکشنبه پنجم ديماه 1395 عزتالله فولادوند81 ساله شد. نسل ما همه مديون فولادوند است. نسلي كه در سيلابي از كتابهاي ايدئولوژيك چپ اسلامي و چپ ماركسيستي متولد شده بود در دورهي جواني با آثار مترجمي مستقل روبهرو شد.

مردي بيهياهو كه پيشتاز آشنايي با فلسفهي سياسي آزاديخواهي در ايران امروز است. درست در سالهايي كه موج چپگرايي جامعه و قدرت را درمينورديد و در شرايطي كه هم دولت و هم ملت سوسياليست بودند و ليبراليسم را ناسزا ميدانستند عزتالله فولادوند فارغ از مناسبات روشنفكرانه و انقلابگرايانه به ترجمهي آرا و آثار فيلسوفان آزاديخواه روي آورد و خارج از نزاع چپ و راست فلسفي، راه تازهاي را پيش چشم نسل بعد از انقلاب گشود. پس از ترجمهي «گريز از آزادي» (1348) و «آلبركامو» (1349) اتفاق مهم در كارنامهي فولادوند ترجمه رسالهي «خشونت» اثر هانا آرنت بود آن هم در روزگاري كه خشونت در آن تقديس ميشد چه از سوي آنان كه «در» قدرت بودند و چه آنان كه «بر» قدرت بودند.
در واقع هر دو گروه معتقد بودند «هدف» از «روش» مهمتر است و اگر هدف مشروع باشد، ميتوان براي رسيدن به آن خشونت ورزيد. در چنين شرايطي كه هرگونه اعمالِ قدرت متكي به عوام حتي در خشنترين صورت خود مقبوليت داشت. عزتالله فولادوند «خشونت» را ترجمه كرد. هانا آرنت البته كتابي به نام «خشونت» ندارد.

كتاب فولادوند ترجمهي يكي از چهار گفتاري است كه در كتاب «بحرانهاي جمهوري» در سال 1969 منتشر شد و سه سال بعد با عنوان «از دروغ تا سياست» به سرويراستاري ريمون آرون به فرانسه ترجمه شد. به جز مقالهي «خشونت» سه سرفصل ديگر اين كتاب عبارت بودند از «دروغ در سياست»، «نافرماني مدني» و «سياست و انقلاب» اما «فولادوند از چهار سرفصل تنها يكي را به اقتضاي روزگار ترجمه و چاپ كرد كه در آن براي اولين بار تمايز ميان واژگاني مانند «قدرت»، «نيرو»، «زور»، «اقتدار» و «خشونت» را نشان ميدهد.
به ياد آوريد كه در آن روزگار هنوز عصر نفي خشونت فرا نرسيده بود و هنوز «خشونت» مذموم نبود؛ مهم اين بود كه چه كسي خشونت ميورزد نه اينكه چرا خشونت ميورزد و اگر صاحب خشونت واجد مشروعيت هم بود از نظر افكار عمومي خطايي مرتكب نشده بود. اين كتاب از آن زمان تاكنون هرگز تجديد چاپ نشد و هنوز ناياب است ظاهراً انتشارات خوارزمي پس از درگذشت مرحوم حيدري يك سالي است كه كتاب را براي اخذ مجوز تجديد چاپ به اداره كتاب ارشاد داده و هنوز جواز بازچاپ صادر نشده است.

اما نقطهعطف كارنامهي عزتالله فولادوند ترجمه اثر كارل پوپر يعني «جامعهي باز و دشمنان آن» بود. معروفترين كتابي كه در نقد فلسفه سياسي چپ از افلاطون تا ماركس نوشته شده است و روشنفكران ايراني را با فيلسوفي ضدچپ يعني كارل پوپر آشنا كرد. بديهي بود كه روشنفكري چپ طبق معمول پوپر را پادوي امپرياليسم و كاپيتاليسم بداند اما گرايش تازهاي از روشنفكري ايراني كه به نام روشنفكري ديني معروف شد در پوپر گم شدهي خود را يافتند. پس از اين كتاب بسياري گفتند كه پوپر جز در فلسفه علم و اندكي در فلسفه سياسي فيلسوف مهمي در غرب نيست و هرگز به پاي ماركس و هايدگر و هگل و صد البته كانت نميرسد اما ترديدي نيست كه پوپر ضربهي مهلكي بر روشنفكري چپ ايران وارد كرد و در دوگانهي اپوزيسيون چپ و حكومت چپ با دو ايدئولوژي ماركسيستي و اسلامي راه سومي را پيشپاي روشنفكران ايراني قرار داد.
اما عزتالله فولادوند حتي وارد اين دعواي سياسي (كه از كتاب او برخاسته بود) نشد و با وجود جامهدرانيهاي اهل فلسفه از دو جناح مانند عبدالكريم سروش و رضا داوري به آرامي فاصلهي خود از سياست را حفظ كرد و همچنان به ترجمه و تفكر پرداخت. ترجمهي مجلدات چهارگانه «جامعهي باز» تا سال 1369 طول كشيد و مترجم ما چندي به ترجمه آثار ترويجي مانند «فلاسفهي بزرگ» برايان مگي در سال 1372 پرداخت. در ادامهي همين نوع ترجمهها، بازگردان كتاب «ماكياولي» اثر كوئينين اسكينر در سال 1372 از جملهي مهمترين و موثرترين خدمات علمي و فرهنگي فولادوند بود.
اين كتاب رسالهاي كوچك است اما چنان اثر شگرفي بر مترجمان و متفكران انديشه سياسي نهاده كه داريوش آشوري مترجم «شهريار» (اثر نيكولو ماكياوللي) تحت تأثير مطالعهي كتاب اسكينر به ويرايش تازهاي از ترجمهي خود دست زد. آنجا كه اسكينر در ترجمه «ويرتو» (virtu) با توضيحي عالمانه تمايز اين واژه از مفاهيمي مانند «قدرت» و فضيلت و بخت را نشان ميدهد و آشوري هم سرانجام با بازنگري در ترجمه خود آن را به «هنر» ترجمه ميكند.

آشوري در ويرايش چهارم «شهريار» ترجمهي پاكيزه فولادوند را ميستايد و فولادوند نيز در مقدمهي عالمانهي خود ريشهي ترجمهي اين واژه دشوار در آثار ماكياوللي را توضيح ميدهد كه به نظر ميرسد براي مترجمان ديگر راهگشا بوده است. «واژهي ويرتوس Virtus در لاتين كه ويرتو Virtu در ايتاليايي از آن گرفته شده برگردان لفظ يوناني آرهته arête است» فولادوند ويرايش اوليه ترجمه شهريار چه به قلم آشوري چه به قلم محمود را از اين حيث مورد نقد ميداند. كارنامهي عزتالله فولادوند در ادبيات هم مهم است. ترجمه «به ياد كاتالونيا» (جورج ارول) در سال 1361 و «قول» (فريدريش دورنمات) در سال 1372 از جمله آثار درخشان اوست ضمن آنكه كتابهاي مهم ديگري مانند «آزادي، قدرت و قانون» (فرانتس نويمان) در سال 1373 و «ايدهئولوژي» (جان پلامناتس) در همان سال و «زندگينامه فلسفي من» (كارل ياسپرس) در سال 1374 به قلم او به فارسي شيوا درآمده است.
عزتالله فولادوند پس از دههي 70 در فهم ما از فيلسوفان آزاديخواه ديگري نيز نقش مهمي داشته است. ترجمهي «قرن روشنفكران» از رمون آرون در سال 1380 و ترجمهي «در سنگر آزادي» اثر فردريش فون هايك در سال 1382 و ترجمهي «آزادي و خيانت به آزادي» اثر آيزايا برلين در سال 1387 از جمله مهمترين اين ترجمهها بوده است. ضمن آنكه در سال 1377 جُنگ ارزندهاي به نام «خِرد در سياست» به قلم استاد ترجمه شده كه در آن آثاري از ميشل فوكو، فون هايك، فون مترنيخ، برتراند راسل، ديويد هلد زيمگوند فرويد و ... ترجمه شده است. تجربهي انتشار جُنگهاي فلسفي يك بار ديگر در سال 1386 در قالب كتاب «فلسفه و جامعه و سياست» تكرار شد كه در آن آثاري از ماريو بارگاس يوسا، لودويك فون ميزس، يورگن هابرماس، فريدريش نيچه، رابرت نازيك برنارد لوئيس، ژاك دريدا، توماس مان و ... ترجمه شده است.

ترجمهي «در سنگر آزادي» فون هايك و نيز مقالهي «روشنفكران و سوسياليسم» او در كتاب «خِرد در سياست» باز هم نشان از انتخابهاي مناسب فولادوند دارد. در دههي 70 گروهي از روشنفكران اصلاحطلب از اين نكته مهم غافل بودند كه «اقتصاد آزاد» و «حكومت قانون» اهميتي به مراتب بيش از «دموكراسيخواهي» دارد و «رشد اقتصادي» بيش از «مبارزه سياسي» ميتواند به استقرار آزادي منتهي شود و «توسعه» را به ارمغان آورد. عزتالله فولادوند با اين ترجمهها ميتوانست اين غفلت را به روشنفكران اصلاحطلب يادآوري كند.
به شهادت مقدمههاي عزتالله فولادوند بر ترجمههايش و نيز مقالههاي مستقلي كه از او چاپ شده است او تنها يك مترجم نيست هر چند كه ترجمه هرگز كاري خُرد نيست. مترجم دوبار تفكر ميكند يك بار در زبان مبدأ و يك بار در زبان مقصد و زبان اگر خانهي انديشه باشد تنها لفظ نيست، معنايي دارد كه در ترجمه بايد فهميده شود و اگر گاه معنا در گرداب ترجمه گير كرد چارهاي جز انتقال روح آن و حتي واژهسازي وجود ندارد كاري كه مترجماني مانند عزتالله فولادوند، داريوش آشوري، حميد عنايت، محمدحسن لطفي و خشايار ديهيمي انجام ميدهند. مترجم بيشك متفكر است و عزتالله فولادوند مترجم سترگي است چون متفكر است. اما جز اين فرزانگي، هنر بزرگ عزتالله فولادوند فهم نياز جامعهاش به ترجمه آثار متفكران آزاديخواه است و همين بهنگامي است كه سبب ميشود او را روشنفكري سترگ هم بخوانيم.
اگر روشنفكر كسي است كه نيازهاي جامعهاش را بشناسد و بداند چه زمان به ترجمهي «خشونت» يا «انقلاب» يا «جامعه باز» يا «در سنگر آزادي» دست زند بيشك عزتالله فولادوند از مسوولترين روشنفكران ايراني است كه در برابر مسموميت ذهن دانشآموختگان علوم انساني در ايران با ايدئولوژيهاي چپ به ترجمههايي مستقل و مؤثر روي آورد. همچنان كه علي دهباشي خبر داده كه اين روزها او سرگرم ترجمه درسگفتارهاي هانا آرنت است. عزتالله فولادوند كمتر مصاحبه ميكند چون اهل جنجال نيست. يكبار ده سال پيش هنگامي كه سردبير مجلهي «همشهري ماه» بودم مصاحبه با آن مجله را تنها به شرطي پذيرفت كه مكتوب باشد و چنين هم شد. عزتالله فولادوند چهل سال است كه «در سنگر آزادي» تك و تنها آثار استادان آزادي را براي جامعهاي كه شاه و گدا در آن سوسياليستاند ترجمه و تفسير و ترويج ميكند. در كشوري كه حتي روشنفكرانش آزادي را در استبداد ميجويند وجود عزتالله فولادوند مغتنم است. تولدتان مبارك استاد!
ماهنامه مهرنامه: روز یکشنبه پنجم ديماه 1395 عزتالله فولادوند81 ساله شد. نسل ما همه مديون فولادوند است. نسلي كه در سيلابي از كتابهاي ايدئولوژيك چپ اسلامي و چپ ماركسيستي متولد شده بود در دورهي جواني با آثار مترجمي مستقل روبهرو شد.

مردي بيهياهو كه پيشتاز آشنايي با فلسفهي سياسي آزاديخواهي در ايران امروز است. درست در سالهايي كه موج چپگرايي جامعه و قدرت را درمينورديد و در شرايطي كه هم دولت و هم ملت سوسياليست بودند و ليبراليسم را ناسزا ميدانستند عزتالله فولادوند فارغ از مناسبات روشنفكرانه و انقلابگرايانه به ترجمهي آرا و آثار فيلسوفان آزاديخواه روي آورد و خارج از نزاع چپ و راست فلسفي، راه تازهاي را پيش چشم نسل بعد از انقلاب گشود. پس از ترجمهي «گريز از آزادي» (1348) و «آلبركامو» (1349) اتفاق مهم در كارنامهي فولادوند ترجمه رسالهي «خشونت» اثر هانا آرنت بود آن هم در روزگاري كه خشونت در آن تقديس ميشد چه از سوي آنان كه «در» قدرت بودند و چه آنان كه «بر» قدرت بودند.
در واقع هر دو گروه معتقد بودند «هدف» از «روش» مهمتر است و اگر هدف مشروع باشد، ميتوان براي رسيدن به آن خشونت ورزيد. در چنين شرايطي كه هرگونه اعمالِ قدرت متكي به عوام حتي در خشنترين صورت خود مقبوليت داشت. عزتالله فولادوند «خشونت» را ترجمه كرد. هانا آرنت البته كتابي به نام «خشونت» ندارد.

كتاب فولادوند ترجمهي يكي از چهار گفتاري است كه در كتاب «بحرانهاي جمهوري» در سال 1969 منتشر شد و سه سال بعد با عنوان «از دروغ تا سياست» به سرويراستاري ريمون آرون به فرانسه ترجمه شد. به جز مقالهي «خشونت» سه سرفصل ديگر اين كتاب عبارت بودند از «دروغ در سياست»، «نافرماني مدني» و «سياست و انقلاب» اما «فولادوند از چهار سرفصل تنها يكي را به اقتضاي روزگار ترجمه و چاپ كرد كه در آن براي اولين بار تمايز ميان واژگاني مانند «قدرت»، «نيرو»، «زور»، «اقتدار» و «خشونت» را نشان ميدهد.
به ياد آوريد كه در آن روزگار هنوز عصر نفي خشونت فرا نرسيده بود و هنوز «خشونت» مذموم نبود؛ مهم اين بود كه چه كسي خشونت ميورزد نه اينكه چرا خشونت ميورزد و اگر صاحب خشونت واجد مشروعيت هم بود از نظر افكار عمومي خطايي مرتكب نشده بود. اين كتاب از آن زمان تاكنون هرگز تجديد چاپ نشد و هنوز ناياب است ظاهراً انتشارات خوارزمي پس از درگذشت مرحوم حيدري يك سالي است كه كتاب را براي اخذ مجوز تجديد چاپ به اداره كتاب ارشاد داده و هنوز جواز بازچاپ صادر نشده است.

اما نقطهعطف كارنامهي عزتالله فولادوند ترجمه اثر كارل پوپر يعني «جامعهي باز و دشمنان آن» بود. معروفترين كتابي كه در نقد فلسفه سياسي چپ از افلاطون تا ماركس نوشته شده است و روشنفكران ايراني را با فيلسوفي ضدچپ يعني كارل پوپر آشنا كرد. بديهي بود كه روشنفكري چپ طبق معمول پوپر را پادوي امپرياليسم و كاپيتاليسم بداند اما گرايش تازهاي از روشنفكري ايراني كه به نام روشنفكري ديني معروف شد در پوپر گم شدهي خود را يافتند. پس از اين كتاب بسياري گفتند كه پوپر جز در فلسفه علم و اندكي در فلسفه سياسي فيلسوف مهمي در غرب نيست و هرگز به پاي ماركس و هايدگر و هگل و صد البته كانت نميرسد اما ترديدي نيست كه پوپر ضربهي مهلكي بر روشنفكري چپ ايران وارد كرد و در دوگانهي اپوزيسيون چپ و حكومت چپ با دو ايدئولوژي ماركسيستي و اسلامي راه سومي را پيشپاي روشنفكران ايراني قرار داد.
اما عزتالله فولادوند حتي وارد اين دعواي سياسي (كه از كتاب او برخاسته بود) نشد و با وجود جامهدرانيهاي اهل فلسفه از دو جناح مانند عبدالكريم سروش و رضا داوري به آرامي فاصلهي خود از سياست را حفظ كرد و همچنان به ترجمه و تفكر پرداخت. ترجمهي مجلدات چهارگانه «جامعهي باز» تا سال 1369 طول كشيد و مترجم ما چندي به ترجمه آثار ترويجي مانند «فلاسفهي بزرگ» برايان مگي در سال 1372 پرداخت. در ادامهي همين نوع ترجمهها، بازگردان كتاب «ماكياولي» اثر كوئينين اسكينر در سال 1372 از جملهي مهمترين و موثرترين خدمات علمي و فرهنگي فولادوند بود.
اين كتاب رسالهاي كوچك است اما چنان اثر شگرفي بر مترجمان و متفكران انديشه سياسي نهاده كه داريوش آشوري مترجم «شهريار» (اثر نيكولو ماكياوللي) تحت تأثير مطالعهي كتاب اسكينر به ويرايش تازهاي از ترجمهي خود دست زد. آنجا كه اسكينر در ترجمه «ويرتو» (virtu) با توضيحي عالمانه تمايز اين واژه از مفاهيمي مانند «قدرت» و فضيلت و بخت را نشان ميدهد و آشوري هم سرانجام با بازنگري در ترجمه خود آن را به «هنر» ترجمه ميكند.

آشوري در ويرايش چهارم «شهريار» ترجمهي پاكيزه فولادوند را ميستايد و فولادوند نيز در مقدمهي عالمانهي خود ريشهي ترجمهي اين واژه دشوار در آثار ماكياوللي را توضيح ميدهد كه به نظر ميرسد براي مترجمان ديگر راهگشا بوده است. «واژهي ويرتوس Virtus در لاتين كه ويرتو Virtu در ايتاليايي از آن گرفته شده برگردان لفظ يوناني آرهته arête است» فولادوند ويرايش اوليه ترجمه شهريار چه به قلم آشوري چه به قلم محمود را از اين حيث مورد نقد ميداند. كارنامهي عزتالله فولادوند در ادبيات هم مهم است. ترجمه «به ياد كاتالونيا» (جورج ارول) در سال 1361 و «قول» (فريدريش دورنمات) در سال 1372 از جمله آثار درخشان اوست ضمن آنكه كتابهاي مهم ديگري مانند «آزادي، قدرت و قانون» (فرانتس نويمان) در سال 1373 و «ايدهئولوژي» (جان پلامناتس) در همان سال و «زندگينامه فلسفي من» (كارل ياسپرس) در سال 1374 به قلم او به فارسي شيوا درآمده است.
عزتالله فولادوند پس از دههي 70 در فهم ما از فيلسوفان آزاديخواه ديگري نيز نقش مهمي داشته است. ترجمهي «قرن روشنفكران» از رمون آرون در سال 1380 و ترجمهي «در سنگر آزادي» اثر فردريش فون هايك در سال 1382 و ترجمهي «آزادي و خيانت به آزادي» اثر آيزايا برلين در سال 1387 از جمله مهمترين اين ترجمهها بوده است. ضمن آنكه در سال 1377 جُنگ ارزندهاي به نام «خِرد در سياست» به قلم استاد ترجمه شده كه در آن آثاري از ميشل فوكو، فون هايك، فون مترنيخ، برتراند راسل، ديويد هلد زيمگوند فرويد و ... ترجمه شده است. تجربهي انتشار جُنگهاي فلسفي يك بار ديگر در سال 1386 در قالب كتاب «فلسفه و جامعه و سياست» تكرار شد كه در آن آثاري از ماريو بارگاس يوسا، لودويك فون ميزس، يورگن هابرماس، فريدريش نيچه، رابرت نازيك برنارد لوئيس، ژاك دريدا، توماس مان و ... ترجمه شده است.

ترجمهي «در سنگر آزادي» فون هايك و نيز مقالهي «روشنفكران و سوسياليسم» او در كتاب «خِرد در سياست» باز هم نشان از انتخابهاي مناسب فولادوند دارد. در دههي 70 گروهي از روشنفكران اصلاحطلب از اين نكته مهم غافل بودند كه «اقتصاد آزاد» و «حكومت قانون» اهميتي به مراتب بيش از «دموكراسيخواهي» دارد و «رشد اقتصادي» بيش از «مبارزه سياسي» ميتواند به استقرار آزادي منتهي شود و «توسعه» را به ارمغان آورد. عزتالله فولادوند با اين ترجمهها ميتوانست اين غفلت را به روشنفكران اصلاحطلب يادآوري كند.
به شهادت مقدمههاي عزتالله فولادوند بر ترجمههايش و نيز مقالههاي مستقلي كه از او چاپ شده است او تنها يك مترجم نيست هر چند كه ترجمه هرگز كاري خُرد نيست. مترجم دوبار تفكر ميكند يك بار در زبان مبدأ و يك بار در زبان مقصد و زبان اگر خانهي انديشه باشد تنها لفظ نيست، معنايي دارد كه در ترجمه بايد فهميده شود و اگر گاه معنا در گرداب ترجمه گير كرد چارهاي جز انتقال روح آن و حتي واژهسازي وجود ندارد كاري كه مترجماني مانند عزتالله فولادوند، داريوش آشوري، حميد عنايت، محمدحسن لطفي و خشايار ديهيمي انجام ميدهند. مترجم بيشك متفكر است و عزتالله فولادوند مترجم سترگي است چون متفكر است. اما جز اين فرزانگي، هنر بزرگ عزتالله فولادوند فهم نياز جامعهاش به ترجمه آثار متفكران آزاديخواه است و همين بهنگامي است كه سبب ميشود او را روشنفكري سترگ هم بخوانيم.
اگر روشنفكر كسي است كه نيازهاي جامعهاش را بشناسد و بداند چه زمان به ترجمهي «خشونت» يا «انقلاب» يا «جامعه باز» يا «در سنگر آزادي» دست زند بيشك عزتالله فولادوند از مسوولترين روشنفكران ايراني است كه در برابر مسموميت ذهن دانشآموختگان علوم انساني در ايران با ايدئولوژيهاي چپ به ترجمههايي مستقل و مؤثر روي آورد. همچنان كه علي دهباشي خبر داده كه اين روزها او سرگرم ترجمه درسگفتارهاي هانا آرنت است. عزتالله فولادوند كمتر مصاحبه ميكند چون اهل جنجال نيست. يكبار ده سال پيش هنگامي كه سردبير مجلهي «همشهري ماه» بودم مصاحبه با آن مجله را تنها به شرطي پذيرفت كه مكتوب باشد و چنين هم شد. عزتالله فولادوند چهل سال است كه «در سنگر آزادي» تك و تنها آثار استادان آزادي را براي جامعهاي كه شاه و گدا در آن سوسياليستاند ترجمه و تفسير و ترويج ميكند. در كشوري كه حتي روشنفكرانش آزادي را در استبداد ميجويند وجود عزتالله فولادوند مغتنم است. تولدتان مبارك استاد!
مطالب مشابه
- كاظم رضا، شیدای ادبیات
- مائو، بزرگترین هیولای تاریخ
- درگذشت جورج مایکل، بزرگترین پاپ استار دهه 80
- معمای شاه و این بازیگران پشیمان
- «بنیامین» چگونه ستاره شد؟
- باستانی پاریزی؛ راوی شیرینسخن تاریخ
- نیم نگاهی به پادفرهنگِ احمدی نژادی
- واسکودوگاما، جهانگرد و کاشف پرتغالی
- فیلم: «آزاده صمدی» در «دورهمی» چه گفت؟
- از فرزانه کابلی چه خبر؟
مطالب تصادفي
- سینا حجازی:ماما قربون دستات…
- عادت های ناسالمی که به نفعتان هستند!
- قدرتمندترین کلمات در تبلیغات و فروش
- «اصغر بیچاره» چه آرزوهایی داشت؟
- عفونتهای مادرانه!
- مردانی که میخواهند ازدواج دوم داشته باشند، بخوانند!
- آزمون سنج
- محو کردن دانههاي سياه روی بینی
- ادرار خلبان عامل سقوط هواپیما در ترکیه!
- داریوش فرضیایی/عموپورنگ: #dariushfarziaee گاهی وقتها میخوای